خاطرات ما و ني ني هامون

مامان نگران

سلام جوجه هاي ماماني ديروز كه رفته بوديم بيرون تا كفش بخريم يه جا كه بابايي با ما نبود خوردم زمين پاي راستم پيچيد و با زانوي چپم اومدم روي زمين. پاي راستم خيلي درد ميكرد ولي بيشتر از اوني كه به اون فكر كنم سعي ميكردم مطمئن بشم كه شما حالتون خوبه يا نه ؟ يه آقايي توي پياده رو داشت ميرفت بنده خدا وقتي ديد من ايستادم فكر كرد از پادرد نميتونم راه برم در حاليكه من داشتم فكر ميكردم اگه بلايي سر شما اومده باشه من هيچ وقت خودم نمي بخشم خلاصه كه ديگه حوصله اينكه كفش بخرم را نداشتم . راستي يادم رفته بود بهتون بگم ماماني براي آزمون نظام مهندسي ثبت نام كرده چشم اميدش ايندفعه به شماست كه كمكش كنين تا قبول بشه آخه خيلي كار داريم و سرمون شلوغه&nbs...
7 بهمن 1391

كوچولو هاي خوش قلب مامان

فسقلياي مامان من ميدونستم كه شما با اين قلب كوچولوتون اگه دعا كنين و پيش خدا واسطه بشين خداي مهربون جواب ما را هم زودتر ميده ، براي همين هم ديشب ازتون خواستم كه بياين سه تايي دعا كنيم كه خدا كمكمون كنه تا بتونيم يه خونه خوب براي بقيه راه زندگيمون پيدا كنيم . راستش من اين خونه فعلي را هم خيلي دوست دارم چون اين خونه لونه عشق من و بابا احسان بوده اما الان براي راحتي شما ميخواهيم كه يه خونه نزديك تر به محل كار ماماني پيدا كنيم تا همه مون راحت تر باشيم . ما زندگي 2 نفره مون را از اين خونه شروع كرديم و حالا تصميم داريم براي زندگي 4 نفره مون يه جاي خوشگل ديگه پيدا كنيم ،البته اگر كه موفق شديم وقتي كه شما بزرگ شديد حتما ميبرمتون و لونه ماماني و ب...
4 بهمن 1391

مامان خوش قول صادق

سلام فرشته كوچولوهاي من من ديروز بهتون قول دادم كه خيلي زود با باباييتون براتون اسم انتخاب كنيم و ديشب ما تلاشمون را كرديم اما به نتيجه نرسيديم در واقع به تفاهم نرسيديم اما امروز صبح خوشبختانه فعلا با يك اسم هر دو موافقت كرديم  ..... (شنگول و منگول ) پس ما خوش قول بوديم البته اينها اسمهاي موقت شما هستندو به نظر من هم اسمهاي قشنگي هستند    من تصميم گرفتم كه پاييني را شنگول و بالايي را منگول صدا بزنم . شنگول و منگول من ، ميخواهم امروز يك اعتراف صادقانه براتون بكنم البته شايد باباييتون با من موافق نباشه ولي من دلم ميخواد هميشه هميشه ما با هم صادقانه حرف بزنيم. راستش من وقتي كه فهميدم شما دوقلو هستيد از اول دلم ميخواست كه...
3 بهمن 1391

سلام به پسراي خوشگلم

امروز خيلي خوشحالم چون فهميدم بچه هام هر دو پسر هستن و سالم و شيطون و صدها هزار مرتبه شكر  و خدايم را سپاس مي گويم چون ديشب دوباره غرق لذت شدم و تكون هاي بالايي را هم احساس كردم پسرم هم  از اينكه خودش را ما نشون داده بود خوشحال بود . راستي پسمهاي من بايد يكم به ماماني كمك كنين چون دكتر گفته به خاطر قرارگرفتن جفت پاييني بايد خيلي مواظب باشم خلاصه كه ما بايد مواظب همديگه باشيم و بابايي مراقب سه تامون ( كارش سخت تره طفلك ) راستي ميخواستم بگم كه بهتون قول ميدم خيلي زود براتون اسمهاي خوشگل پيدا كنيم و ديگه بالايي و پاييني صداتون نكنم پسراي گلم من ديروز اول كه فهميدم هر دو پسر هستين اولش يكم شوكه شدم و نگران ، نگران آينده تون ،...
2 بهمن 1391

مامان پر مشغله

اين چند روزه ماماني اينقدر سرش شلوغ بوده كه اصلا فرصت نكرده براي نخودچياش چيزي بنويسه دلم براتون تنگ شده  و ميخواستم بدونين كه هر چقدر هم سرم شلوغ باشه هميشه براي شما وقت دارم  و امروز ميخوام برم سونو ببينم بالاخره ناز گلهاي من، ناز كم ميكنن و به ما بگن كه پسملي هستن يا دخملي براي ما كه جنسيتتون خيلي مهم نيست ميخواهيم كه سالم و سلامت باشيد ولي بيصبرانه دلمون ميخواد براتون خريد كنيم و نميدونيم كه چي بخريم چيزي كه تازگي ذهنم را مشغول كرده اينه كه من چقدر ميتونم براتون مادر خوبي باشم ؟ نكنه يه روزي برسه كه فكر كنم خداي نكرده براي شما كوتاهي كردم و يا اينكه بين شما خوشگلام فرقي گذاشتم . هميشه دعا ميكنم و  از خدا ميخواهم به ...
2 بهمن 1391

من و نی نی ها و کلاس بارداری

ما امروز سر کار نرفتیم و سه تایی با هم رفتیم یه کلاس خوب . یک کلاس برای اینکه یاد بگیریم تو این دوران شیرین چی کار کنیم که به هر سه تامون خوش بگذره آخه عزیزای دلم من باید دیگه خوردنم، خوابیدنم ، نشستنم و بلند شدنم برای راحتی خودم و شما تغییر بکنه خلاصه اینکه امروز کلی چیز جدید یاد گرفتیم و مهمترین چیزی که امروز فهمیدم این هست که من چقدر خوشبختم که لطف خدا دو برابر شامل حالم شده . میدونین یه چیز دیگه اینکه همه اینجور وقتها میگن خوش به حال مردها همه مکافاتها مال ما خانمهاست اما من اصلا اینطوری فکر نمی کنم آخه بابا ها چه جوری میتونن اون لذت حتی یک بار تکون خوردن شما تو دل مامانا را حس کنن هر چقدر هم که براشون توضیح بدی هیچ وقت نمیتونن اون حا...
27 دی 1391

پاييني شيطون و بالايي نازدار

سلام عزيزان من ديروز ماماني هزاران مرتبه خدا را سپاس گفت  با گرفتن جواب آزمايش غربالگري و اطمينان از سلامت شما . با شنيدن صداي تپيدن قلب هاي كوچولو تون اشكهايم سرازير شد و باز هم خداي مهربون را شكر كردم . اوج سرمستي من ديشب آن وقتي بود كه حركت پاييني خوشگلم را احساس كردم انگار زمين و زمان متوقف شده و من مبهوت اين سرخوشي غير قابل وصف بودم و فقط ميتوانم بگويم كه قادر به نگاشتن اين لذت نيستم و نخواهم بود و براي هميشه آن را در گنجينه خاطرات باارزشم نگاه خواهم داشت. اما بالايي مامان خيلي ناز داره و ديروز هم حتي خانم دكتر به سختي تونست قلب كوچولوش را پيدا كنه و گفت كه يكم ازت دورتره و پشتش كرده بهت.   آخه قربونت برم الهي چه طوري د...
27 دی 1391

سلام به ني ني گولو هاي خوشگل من (13/10/91)

ديروز خوب مامانو اذيت كردين شايد تلافي اينو در اوردين كه من مي خواستم برم آزمايش چيزي نخورده بودم و گشنه تون شده بود ولي مگر نه اينكه اون آزمايش هم براي شما بود شيطونا خلاصه كه 3 ساعت تموم تو سونو گرافي بوديم و سه بار هم خانم دكتر سونو را انجام داد دفعه اول فقط بيني كوچولوي يكيتون را ديد و دفعه دوم تونست  NT همونو اندازه بگيره و بيني اون يكي را ببينه و اونقدر لجبازي كردي و هر چي من قربون صدقه ات رفتم فايده نداشت كه آخرش به من گفت رو پهلو بخوابم و اون وقت تونستNT  دومي شيطون بلا را اندازه بگيره . به باباييتو گفتم اگه از حالا بخواين اينقدر اذيتم كنيد خدا به داد فردا برسه . من كه همش ميگفتم شما بچه هاي خوبي هستين و هواي ماماني را...
27 دی 1391

نی نی های غمخوار من

امروز مامانیتون اصلا حالش خوب نیست انگار یه کوه غم رو دلش داره و فقط با شما دردو دل میکنه نمیدونم چرا تا میخوام باهاتون حرف بزنم اشکهام سرازیر میشه و هرچی از خدا میخوام صبرم زیاد کنه فایده نداره آخه من دوست ندارم با ناراحتیم باعث بشم شما هم غصه بخورین اما اصلا دست خودم نیست . رسم دنیا برعکس شده حالا شما دارین من دلداری میدین و چقدر این دلداری دادن شما را دوست دارم و برام شیرینه  نکنه امروز شما شیطونا با هورمونای من بازی بازی کردین و اونا را بهم ریختین که من اینطوری نازك نارنجي شدم ؟  هان راستش بگین ناقلاها  اما هرچی باشه من به خاطر شما زود خوب میشم زود زود حتی شاید تا قبل از اینکه این نوشته ها تموم بشه قول میدم و حتی ١ لحظه...
25 دی 1391