خاطرات ما و ني ني هامون

پسرهاي شكمو

1391/12/2 9:22
نویسنده : نگارینا
388 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر پسرهاي گلم

ديروز صبح دل تو دلم نبود تا رفتيم سونو گرافي و اين دفعه بابايي هم با ما اومد و روي ماه گل پسر هاي قند عسل را ديد . ماماني خدا را شكر سلامت و شيطون بوديد و هم به من لگد ميزديد و هم به همديگه خلاصه كه كلي ورجه وورجه كردين تو اين يه ذره جايي كه دارين و آقاي دكتر هم همه جاتون را به ما نشون داد حتي اون شومبولتون را و شما حيا نكردين لبخند. و آقاي دكتر گفت احتمال اينكه شما همسان و خيلي شبيه هم باشيد هم وجود داره . من كه عاشق گل پسرامم قلب بعد هم با هم رفتيم كلاس بارداري و تو كلاس بهمون گفتن كه چي بخوريم و چي نخوريم كه بهترين حالت براي شما باشه وقتي برگشتيم بابايي برامون غذا گرفته بود و ما هم كه حسابي گشنه بوديم همش را تا ته خورديم و كلي هم چسبيد . بعد از ظهر هم جواب سونو را به خانم دكتر نشون داديم و خيالمون راحت شد و با بابايي رفتيم و يه گشتي در ميدان نقش جهان زديم  خجالت

راستي ديروز ظهر يه خبر فوق العاده شنيديم اونم اينه كه سپنتاي خاله سارا تبديل شده به دخمل خاله سارا و هممون را هيجانزده كرد با اين خبرش مژه البته من خيلي خوشحال شدم براش چون خاله سارا خيلي مهربونه و حقش بود كه يه دختر مهربون و با محبت مثل خودش داشته باشه ......

ما ديروز يه كشف ديگه هم كرديم اونم اينه كه شما خيلي پيتزا دوست داريد و از وقتي كه فهميدين ما تصميم گرفتيم براي شام پيتزا درست كنيم تا وقتي آماده شد تو شكم ما رقصيدين و نذاشتين ماماني يه ذره هم استراحت كنه ، منم تسليم شدم و پاشدم و براتون آماده كردم آخه قرارمون اين بود كه بابايي شام را درست كنه اما شما طاقت نياورديد بغل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله ماهی
2 اسفند 91 11:05
قربون خاله نگار برم من که انقدر مهربونه .... خوش بحال عروسات ( من که دختر شوهر نمیدم . رو من حساب نکن)
نونیش
2 اسفند 91 22:17
سارا کلا اهل جشن عروسی نیست! ... ما تو دانشگاهمون دو تا پسر دوقلو بودن که با یه دختر دوست بودن! من همیشه واسم سوال بود که دختره می دونه با کدومشون دوسته؟! ... آحه همیشه وسطشون راه می رفت!!!!!! ...