دلتنگي هاي آدمي را ، باد ترانه اي مي خواند
کوچولوهای مامانی امروز خیلی دلتنگم صبح با ناراحتی و بیحوصلگی روزم را آغاز کردم و با شنیدن خبری که یکی از دوستان ( مامانهای کلوپ) گذاشته بود که فرشته کوچولوش نیمه راه رهایش کرده و پیش خدا برگشته خیلی خیلی دلشکسته و ناراحت شدم و از خدا میخواهم که بهش صبر بده ...
دلتنگي هاي آدمي را ، باد ترانه اي مي خواند
روياهايش را آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد
و هر دانه ي برفي به اشکي ناريخته مي ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق هاي نهان
و شگفتي هاي بر زبان نيامده
در اين سکوت حقيقت ما نهفته است
حقيقت تو و من
٭٭٭
براي تو و خويش چشماني آرزو مي کنم
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببيند
گوشي که صداها و شناسه ها را در بيهوشي مان بشنود
براي تو و خويش روحي که اين همه را در خود گيرد و بپذيرد
و زباني که در صداقت خود ما را از خاموشي خويش بيرون کشد
و بگذارد از آن چيزها که در بندمان کشيده است
سخن بگوييم
٭٭٭
گاه آنکه ما را به حقيقت مي رساند
خود از آن عاريست
زيرا تنها حقيقت است که رهايي مي بخشد
٭٭٭
از بخت ياري ماست شايد، که آنچه که مي خواهيم
يا به دست نمي آيد
يا از دست مي گريزد
٭٭٭
مي خواهم آب شوم در گستره ي افق
آنجا که دريا به آخر مي رسد
و آسمان آغاز مي شود
مي خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته يکي شوم
٭٭٭
حس مي کنم و مي دانم
دست مي سايم و مي ترسم
باور مي کنم و اميدوارم
که هيچ چيز با آن به عناد بر نخيزد ..................
خدایا در هر نفس شکرگزار لطف و رحمت تو هستم اما گاهی اوقات از دریافت حکمت امتحاناتت در شگفتم و عقلم را به آن راهی نیست ....